
اسیری لاهیجی
بخش ۵۶ - حکایت
۱
پیر بغدادی جنید نامدار
آن انیس حضرت پرودگار
۲
آنکه در فضل و کمال معنوی
بی نظیری بود گر واقف شوی
۳
گفت سی سالست تا گوید سخن
از زبان من خدا دایم به من
۴
هستی من نیست خود اندر میان
از جنید اینجا نمی یابم نشان
۵
نیست خلقان را از این معنی خبر
ای دریغا دیدۀ صاحبنظر
۶
غیرت حق چشمها بردوخته
آرزویش هر دو کون افروخته
۷
هر دو عالم غرق دریای وصال
در فراقش گشته از غم پایمال
۸
یار در آغوش و گوید یار کو
دیده بگشا بعد از آن دیدار جو
۹
یادم آمد قصه ماهی و آب
شرح حال تست از روی صواب
۱۰
غرق آب و آب جوید روز و شب
وصل از هجران نداند ای عجب
۱۱
آب می جویی ز جهل ای ناتمام
غرق در آبی ز سر تا پا مدام
۱۲
شادی از غم وانمیدانی چرا
وصل را هجران همی خوانی چرا
۱۳
دایۀ غیرت ترا در خواب کرد
گر شدی بیدار وارستی ز درد
۱۴
گر بدانی عین حکمت هاست این
مشهد رندان بی پرواست این
۱۵
علم این کم جو ز اوراق کتاب
گر ز دل جویی بود عین صواب
نظرات