اسیری لاهیجی

اسیری لاهیجی

شمارهٔ ۱۵۸

۱

تا یار پرده از رخ چون ماه برگرفت

آتش بجان جمله ذرات درگرفت

۲

بگشا نظر که نور تجلی حسن یار

تابنده گشت و کون ومکان سربسر گرفت

۳

رخسار او بناز و کرشمه هزار بار

صد نکته روبرو برخ ماه و خور گرفت

۴

تا یک نظر جمال تو بیند اسیر عشق

دنیا و دین فدای همان یک نظر گرفت

۵

زاهد که توبه کرد ز اطوار عاشقی

رویت چو دید، عشق دگر ره ز سر گرفت

۶

حسنت ز بهرجلوه همی جست آینه

هر سو نظاره کرد، سخن در بشر گرفت

۷

شهباز وصل او که نیامد بدام کس

بنگر اسیریش چو ز روی هنر گرفت

تصاویر و صوت

دیوان اشعار و رسائل شمس الدین محمد اسیری لاهیجی به کوشش برات زنجانی - شمس الدین محمد اسیری لاهیجی - تصویر ۱۲۷

نظرات