
اسیری لاهیجی
شمارهٔ ۲۱۲
۱
جان ما را میل دل جستن نشد
درد و غم در پیش وی گفتن نشد
۲
وعده کرد امشب که آیم پیش تو
ز انتظارش امشبم خفتن نشد
۳
عقل دوراندیش چندانی که کرد
جوی خون از دیده ها بستن نشد
۴
بر امید آنکه یارم می کشد
در بدر گردیدم و کشتن نشد
۵
خواست دل کز دام هجران بگسلد
عمر آخر گشت و زان جستن نشد
۶
جانم ار دارد فراغ از هر دو کون
لیکن از عشق بتان رستن نشد
۷
ای اسیری شکر کن کز عشق او
هرگزت یک لحظه برگشتن نشد
نظرات