
اسیری لاهیجی
شمارهٔ ۲۳۳
۱
هر دل که نه عشق یار دارد
آن دل برما چه کار دارد
۲
عاشق که نگشت رند و قلاش
زو عشق همیشه عار دارد
۳
آن نرگس مست باده خوار است
ورنه ز چه رو خمار دارد
۴
عاشق ز غمش چرا ننالد
چون غصه بی شمار دارد
۵
عکس رخ او کجا توان دید
مرآت دل ار غبار دارد
۶
منصور اناالحق آشکارا
گوید چو هوای دار دارد
۷
هر دل که بعشق او میان بست
پیوسته ز جان کنار دارد
۸
شیدای جمال او فراغت
از جنت و نور و نار دارد
۹
دل از دو جهان برد اسیری
این عشوه که حسن یار دارد
نظرات