
اسیری لاهیجی
شمارهٔ ۲۵۰
۱
مستم ز جام عشق و ندارم ز خود خبر
ساقی رهان مرا زمن از جرعه دگر
۲
رندیم و باده نوش و بمیخانه معتکف
ز آواز نی برقص و رخ ساقی در نظر
۳
مست مدام نرگس ساقیم آنچنان
کز دست بیخودی نشناسیم پاو سر
۴
جویای عیش و عشرتم ای پیر میکده
با ما ز شاهد و می و میخانه گو خبر
۵
مست شراب جام الستم نه با خودم
با ما ز عقل و زهد مگوئید و خیر وشر
۶
عشاق سر خوشند، بزن ساز مطربا
شه بیت عاشقانه دگر باره گو ز سر
۷
تا با خودی اسیر فراقی اسیریا
گر وصل دوست میطلبی از خودی گذر
نظرات