
اسیری لاهیجی
شمارهٔ ۲۸۵
۱
اگر چه عاشقیم ورند و قلاش
بنام زهد گشتم در جهان فاش
۲
ز قید ننگ و ناموسیم آزاد
ز جام عشق سرمستیم و اوباش
۳
سخن از عقل و هشیاری و تقوی
مگو با عاشقان مست و قلاش
۴
اگر خواهی جمال یار بینی
ز لوح دل نقوش غیر بتراش
۵
ز دیدار تو محروم است زاهد
که شد بی بهره از خورشید خفاش
۶
چو دیگ بی نمک مخروش واعظ
دل دانا به خار جهل مخراش
۷
اسیری دین و دنیا چون حجابست
بکوی عشق خوش بی این و آن باش
نظرات