اسیری لاهیجی

اسیری لاهیجی

شمارهٔ ۶۴

۱

وهومعکم زین معیت حق چه خواست

یعنی واجب را ز ممکن جلوه هاست

۲

گر نه حسنش دایما در جلوه است

این نمود و بود عالم از کجاست

۳

از تجلی جمال وحدت است

در حقیقت این که کثرت را بقاست

۴

هستی عالم همه هستی اوست

بی بقای حق جهان عین فناست

۵

هرچه دارد نقش هستی در جهان

سربسر آئینه وجه خداست

۶

حق و باطل آینه یکدیگرند

هر دو در معنی بهم الا ولاست

۷

گر بصورت یار ما شد غیر ما

چون بمعنی بنگری او عین ماست

۸

هر دو با هم همچو موج و بحر دان

ور تو جام و باده گویی هم رواست

۹

کل شی ء هالک دانی چه گفت

ای اسیری دوست بی ما و شماست

تصاویر و صوت

نظرات