حکیم سبزواری

حکیم سبزواری

شمارهٔ ۱۴۰

۱

از روز ازل می خور و رندانه سرشتیم

برجبهه بجز قصّهٔ عشقت ننوشتیم

۲

زاهد تو بما دعوت فردوس مفر ما

ما باغ بهشت از پی دیدار بهشتیم

۳

از عشق نکوهش منما خسته دلان را

کز خامهٔ صنعیم چه زیبا و چه زشتیم

۴

جامی بکف آرید و بنوشید عزیزان

فرداست که بر تارک خم ماهمه خشتیم

۵

اندر طلبت گه بحرم گاه بدیریم

گه معتکف مسجد و گاهی بکنشتیم

۶

دادند نخستین چو بما کلک دبیری

غیر از الف قد تو بردل ننوشتیم

۷

شد حلهٔ دارا به برو برد یمانی

درکارگه فقر هر آن رشته که رشتیم

۸

چون رشته شدم بلکه شوم زال خریدار

خود طرف نبستیم از این رشته که رشتیم

۹

کی برخوری اسرار ز خاری که نشاندیم

کی خرمنی اندوزی از این تخم که کشتیم

۱۰

اسرار دل اسرار سراز سد ره بر آورد

باری درویدیم هر آن تخم که کشتیم

تصاویر و صوت

دیوان اشعار حکیم سبزواری «اسرار» به کوشش حسن عطایی رویانی - حکیم سبزواری - تصویر ۱۲۸

نظرات