
حکیم سبزواری
شمارهٔ ۱۷۵
۱
از غصّه دلم خون است در گوشهٔ تنهائی
آخر نه مسلمانی است تا چند شکیبائی
۲
یک ره ز اسیر خویش احوال نمی پرسی
مُردَم به سر بالین یک بار نمی آئی
۳
اندر خور ما آمد این خرقه درویشی
بر قامت آن شد راست آن کسوت دارائی
۴
ای دست هنرمندان کوتاه ز دامانت
وی عقل خردمندان در عشق تو شیدائی
۵
ما از تو و تو با ما دوریم و به نزدیکی
هرجا نه و هرجائی با ما نه و بامائی
۶
گر بخشی و گر سوزی سر بر خط تسلیم است
اینک دل و جان بر کف تا آنکه چه فرمائی
۷
اسرار دل پاکان عرش شه دادارست
اورنگ جووارنگ است کو دیدهٔ بینائی
تصاویر و صوت

نظرات