حکیم سبزواری

حکیم سبزواری

شمارهٔ ۲۹

۱

پیوسته مرا ز غم تب و تاب

ای مایهٔ خوشدلی تو دریاب

۲

می دهد که حیات این جهان هست

مانند حباب بر سر آب

۳

پا از سر و سر ز پا ندانم

از دست تو چون کشم می ناب

۴

شب تا به سحر چو چشم انجم

از دیدهٔ ما ربوده ای خواب

۵

ما و تو همیشه سرگرانیم

تو از می ناب و ما ز خوناب

۶

ما زمرهٔ عاشقان نداریم

مرگی بجز از فراق احباب

۷

اَفسُرده دلان خالی از عشق

مَن عاشَ وَ ما عاشِقُ قَد خاب

۸

جسمی نَحِلُ و عظمی اَنحَل

ظَهری قَوس وَ فُودی شاب

۹

لَحمی عَصبی دَمی وَ عِرقی

مِن حَرقَة فِرقَةِ الحمی ذاب

۱۰

بشگفت بهار و در چنین فصل

اِن تَلَمحَ مَن یَملَح قَد طاب

۱۱

وقت گُل و توبه از می اسرار

مَن طاب مِن الشّرابِ ما تاب

تصاویر و صوت

نظرات