حکیم سبزواری

حکیم سبزواری

شمارهٔ ۳۵

۱

ای من فدای عاشقی هرچندخونخوارمن است

خار غمش گو جا کند در سینه گلزار من است

۲

دادم نخستین دل بدودرسینه کشتم مهراو

لیکن مدام آن جنگجودرقصد آزار من است

۳

تا تار گیسو ریخته جانها بتارآویخته

گویددل بگسیخته منصورم این دارمن است

۴

آنجا که هستی حق است هستی کُل مستغرق است

جائی که نورمطلق است کی جای اظهارمن است

۵

باشدمرا از خود تله کرمم تنم بر خود پله

نبود مرا از وی گله دوری زپندار من است

۶

هرجا نظر انداختم جز او کسی نشناختم

زاغیار تا پرداختم دل را همه یارمن است

۷

تا دل بسیر افتاده است هرشروخیرافتاده است

ظاهر بغیر افتاده است در خفیه درکار من است

۸

اجرای عالم یک بیک گر خود سماک و گرسمک

جن و ملک نجم و فلک کل شرح اسرار من است

تصاویر و صوت

نظرات