حکیم سبزواری

حکیم سبزواری

شمارهٔ ۶ - و له ایضاً

۱

ای تو همساز من وهم سوزم

وی رخت اختر شب افروزم

۲

همه آیینه و تو جلوه گری

همه را از همه تو درنظری

۳

همه گر فرد شعله می بودی

گوی وحدت زجمله بربودی

۴

ز آنکه هرجا دوئی بود درشیء

متخلل بود در او جزوی

۵

لیک جز او همه از اوفیء است

غیر او در میانه لاشیئی است

۶

چشمت اسرار گر بود احول

دونماید ترایکی مشعل

تصاویر و صوت

نظرات