عطار

عطار

غزل شمارهٔ ۲۳۱

۱

مرا سودای تو جان می بسوزد

چو شمعی زار و گریان می‌بسوزد

۲

غمت چندان که دوزخ سوخت عمری

به یک ساعت دو چندان می‌بسوزد

۳

فکندی آتشم در جان و رفتی

دلم زین درد بر جان می‌بسوزد

۴

رخ تو آتشی دارد که هر دم

چو عودم بر سر آن می‌بسوزد

۵

چو شمعم سر از آن آتش گرفته است

که از سر تا به پایان می‌بسوزد

۶

مکن، دادیم ده کین نیم جانم

ز بیدادی هجران می‌بسوزد

۷

بترس از تیر آه آتشینم

که از گرمیش پیکان می‌بسوزد

۸

من حیران ز عشقت برنگردم

گرم گردون حیران می بسوزد

۹

دم گردون خورد آن کس که هرشب

به دم گردون گردان می‌بسوزد

۱۰

چو در کار تو عاجز گشت عطار

قلم بشکست و دیوان می‌بسوزد

تصاویر و صوت

دیوان عطار به کوشش بدیع الزمان فروزانفر - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۲۷۳

نظرات