
عطار
غزل شمارهٔ ۴۷۵
۱
نه ز وصل تو نشان مییابم
نه ز هجر تو امان مییابم
۲
دشنهٔ هجر توام کشت از آنک
تشنهٔ وصل تو جان مییابم
۳
از میان تو چو مویی شدهام
که تورا موی میان مییابم
۴
به یقین از دهن پرشکرت
اثری هم به گمان مییابم
۵
بر رخت تا به نگویی سخنی
میندانم که دهان مییابم
۶
در صفات لبت از غایت عجز
عقل را کند زبان مییابم
۷
دل و جان بر چو لبت آن دارد
کین همه لایق آن مییابم
۸
زان به روی تو جهان روشن شد
که تورا شمع جهان مییابم
۹
آنچه از خلق نهان میجستم
در جمال تو عیان مییابم
۱۰
بی تو عطار جگر سوخته را
نتوان گفت چه سان مییابم
تصاویر و صوت

نظرات