
عطار
غزل شمارهٔ ۵۱۰
۱
تا چشم باز کردم نور رخ تو دیدم
تا گوش برگشادم آواز تو شنیدم
۲
چندان که فکر کردم چندان که ذکر گفتم
چندان که ره سپردم بیرون ز تو ندیدم
۳
تا کی به فرق پویم جمله تویی چگویم
چون با منی چه جویم اکنون بیارمیدم
۴
عمری به سر دویدم گفتم مگر رسیدم
با دست هرچه دیدم جز باد میندیدم
۵
فریاد من از آن است کاندر پس درم من
دربسته ماند بر من وز دست شد کلیدم
۶
عطار را به کلی از خویشتن فنا کن
چون در فنای عشقت ذوق بقا چشیدم
تصاویر و صوت

نظرات
نادر..