
عطار
غزل شمارهٔ ۵۶۰
۱
از در جان درآی تا جانم
همچو پروانه بر تو افشانم
۲
چون نماند از وجود من اثری
پس از آن حال خود نمیدانم
۳
در حضور چنان وجود شگرف
چون نمانم به جمله من مانم
۴
کی بود کی که پیش شمع رخت
بدهم جان و داد بستانم
۵
آب چندان بریزم از دیده
کاتش روز حشر بنشانم
۶
منم و نیم جان و چندان عشق
که نیاید دو کون چندانم
۷
جان از آن بر لب آمد است مرا
تا به جانت فرو شود جانم
۸
بند بندم اگر فرو بندی
روی از روی تو نگردانم
۹
همچو عطار مست و جان بر دست
پیش تو انیکاد میخوانم
تصاویر و صوت

نظرات
نادر..