
عطار
(۹) حکایت در ذمّ دنیا
۱
یکی پرسید ازان دانای فتوی
که چه بهتر بوَد از مالِ دنیی
۲
چنین گفت او که مالی کان نباشد
که گر باشد به جز تاوان نباشد
۳
که گر مالی ز دنیا افتد آغاز
ترا آن مال دارد از خدا باز
۴
ولی کی ارزد آن مال جهانی
که از حق باز مانی تو زمانی
۵
چو از حق باز میدارد ترا مال
پس آن بهتر که نبود در همه حال
۶
ترا چون عیش دنیا راه زن شد
کجا در دین توانی بُت شکن شد
۷
همه عمرت شبست ای خفتهٔ راه
نه از روزی نه از بیداری آگاه
۸
چو روزت صبح گرداند بزودی
که تو در عشق بازی با که بودی
۹
هر آن ساعت که نه در عشقِ دینی
حریف اژدهای آتشینی
نظرات