
عطار
(۱۴) سخن گفتن آن مرد در غیبت
۱
بزرگی بود میگفت و شنود او
بسی گرد جهان گردیده بود او
۲
یکی گفتش که ای دانای دمساز
کرا دیدی کزو گوئی سخن باز
۳
چنین گفت او که گشتم هفت اقلیم
ندیدم در جهان جز یک کس و نیم
۴
یکی آن بود مانده در پسی او
که نه نیک و نه بد گفت از کسی او
۵
ولکین نیمهٔ آن بود کز عز
بجز نیکو نگفت از خلق هرگز
۶
ترا تانیک و بد همراه باشد
نه دل بینا نه جان آگاه باشد
۷
ولیکن چون نه این ماند نه آنت
بسرّ قدس مشغولست جانت
نظرات