
عطار
گفتهٔ پاکدینی که سیسال عمر بیخود میگذارد
۱
پاک دینی گفت سی سال تمام
عمر بیخود میگذارم بر دوام
۲
همچو اسمعیل در خود ناپدید
آن زمان کو را پدر سر میبرید
۳
چون بود آنکس که او عمری گذاشت
همچو آن یک دم که اسمعیل داشت
۴
کس چه داند تا درین حبس تعب
عمر خود چون میگذارم روز و شب
۵
گاه میسوزم چو شمع از انتظار
گاه میگریم چو ابر نوبهار
۶
تو فروغ شمع میبینی خوشی
مینبینی در سر او آتشی
۷
آنک از بیرون کند در تن نگاه
کی بود هرگز درون سینه راه
۸
در خم چوگان چه گویی، هیچ جای
میندانم پای از سر، سر ز پای
۹
از وجودم خود نکردم هیچ سود
کانچ کردم وانچ گفتم هیچ بود
۱۰
ای دریغا نیست از کس یاریم
عمر ضایع گشت در بیکاریم
۱۱
چون توانستم ندانستم ، چه سود
چون بدانستم، توانستم نبود
۱۲
این زمان جز عجز و جز بیچارگی
میندارم چارهٔ یک بارگی
تصاویر و صوت


نظرات
امیر
امیر
محدث
میثم سعدی