
عطار
شمارهٔ ۴۴
۱
جانا! جانم ز قعر دریای حضور
دُرّی عجب است غرق چندینی نور
۲
گرچه تن من ز کار دورست ولیک
یک لحظه نهیی ز خاطرِ جانم دور
نظرات