
عطار
شمارهٔ ۴۰
۱
شمع آمد و گفت: ماندهام بی سر و پا
پای اندر بند و سر در آتش همه جا
۲
گاهم بکشند و گه بسوزند به درد
یک سوخته سرگشتهتر از من بنما
تصاویر و صوت

نظرات