عطار

عطار

بخش ۶ - الحكایة و التمثیل

۱

بود مردی از عرب در کار خام

خوش به پنج انگشت میخوردی طعام

۲

سائلی گفتش که ای بر بینوا

هین مرا آگاه گردان تا چرا

۳

تو به پنج انگشت خوردی این طعام

گفت زان کانگشت شش نیست ای غلام

۴

گر بجای پنج شش بودی مرا

هر شش من بارکش بودی مرا

۵

گر هزاران دیده داری ای غلام

آن نظر را باید آن جمله مدام

۶

گر شود هردو جهان زیر و زبر

بس بود هر دو جهان را آن نظر

۷

گر شود هر دو جهان در خاک پست

تا ابد این خاکیان را کار هست

۸

خاک را چون کار با پاک اوفتاد

پیش آدم عرش در خاک اوفتاد

تصاویر و صوت

نظرات