
عطار
بخش ۵ - الحكایة و التمثیل
۱
داشت آن سلطان که محمودست نام
سرکش و بی باک و خونی یک غلام
۲
عاقبت راهی زد آن بیروی و راه
حالیش گردن زدن فرمود شاه
۳
لیک اول گفت شاه حق شناس
تا از آن مجلس رود بیرون ایاس
۴
گفت از ما لطف دیدست او مدام
کی تواند دید قهرم این غلام
۵
هرکه او در لطف ما پرورده شد
از خیال قهر ما آزرده شد
۶
ای عجب چون این سخن بشنید ایاس
گفت فرخ آنکه شاه حق شناس
۷
گردنش یکبار زد یکبار رست
تا قیامت از غم و تیمار رست
۸
کار من بنگر که روزی چندبار
میشوم از تیغ هیبت کشته زار
۹
با ادب در پیش سلطان تن زدن
سخت تر باشد ز صد گردن زدن
۱۰
روز و شب در قهر میسوزد مدام
وانگهم پروردهٔ لطفست نام
۱۱
لطف او در حق هرک افزون بود
بی شک آنکس غرقه تر در خون بود
نظرات
نردشیر