عطار

عطار

بخش ۷ - الحكایة ‌و التمثیل

۱

سوی آن دیوانه شد مردی عزیز

گفت هستت آرزوی هیچ چیز

۲

گفت ده روزست تا من گرسنه

مانده ام لوتیم باید ده تنه

۳

گفت دل خوش کن که رفتم این زمانت

از پی حلوا و بریانی و نانت

۴

گفت غلبه میمکن ای ژاژ خای

نرم گو تا نشنود یعنی خدای

۵

گر نیم آهسته کن آواز را

زانکه گر حق بشنود این راز را

۶

هیچ نگذارد که نانم آوری

لیک گوید تا بجانم آوری

۷

دوست را زان گرسنه دارد مدام

تا ز جان خویش سیر آید تمام

۸

چون زجان سیرآید او در درد کار

گرسنه گردد بجانان بی قرار

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
محمدعلی
۱۳۹۶/۱۰/۲۶ - ۰۵:۱۳:۵۴
در ابتدای بیت پنجم بنظر می رسد “ کر “ درست باشد.