عطار

عطار

بخش ۴ - الحكایة و التمثیل

۱

باغبانی سه خیار آورد خرد

تحفه را پیش نظام الملک برد

۲

خورد یک نوباوه را حالی نظام

پس دوم خورد و سوم هم شد تمام

۳

بودش از هر سوی بسیار از کبار

او نداد البته کس را زان خیار

۴

باغبان راداد سی دینار زر

مرد خدمت کرد و بیرون شد بدر

۵

پس زفان بگشاد در مجمع نظام

گفت خوردم این سه نوباوه تمام

۶

پس ندادم هیچکس را از کبار

زانکه هر سه تلخ افتاد آن خیار

۷

میبترسیدم که گر گوید کسی

آن جگر خسته برنجد زان بسی

۸

خوردم آن تنها و برخویش آمدم

یک زمان من نیز درویش آمدم

۹

پیشوایانی که سر افراشتند

پیش ازین یارب چه رحمت داشتند

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
علی میراحمدی
۱۴۰۲/۰۶/۱۵ - ۰۱:۵۸:۳۱
خوردم آن تنها و برخویش آمدمیک زمان من نیز درویش آمدمپیشوایانی که سر افراشتندپیش ازین یارب چه رحمت داشتند آیا اگر چراغ برگیریم و گرد شهر بگردیم دیگر چنین جوانمردی و چنان جوان مردانی میابیم؟؟!