عطار

عطار

بخش ۵ - الحكایة و التمثیل

۱

داد محمود آن یکی را مال خویش

کرد او را سرور عمال خویش

۲

رفت مرد و مال او جمله بخورد

بعد از آن در گوشهٔ بنشست فرد

۳

شاه چون از کار او آگاه شد

گفت تا برخاست پیش شاه شد

۴

شاه گفت ای بی خبر از حال من

از چه خوردی تو پلید این مال من

۵

گفت بر پشتی آن خوردم که شاه

مال دارد بی قیاس اینجایگاه

۶

من ندارم هیچ تو داری بسی

نیستی چون من تو محتاج کسی

۷

چون بدان محتاج بودم خورده شد

کار بر پشتی فضلت کرده شد

۸

گر ببخشی میتوانی من کیم

ور بگیری هم تو دانی من کیم

۹

شاه را دل خوش شد از گفتار او

عفو کرد ودر گذشت از کار او

۱۰

حجت دین گر سجل میبایدت

رحمتی دایم ز دل میبایدت

۱۱

کم نهٔ آخر ز فرعون لعین

رحمتش بر زیردستان می ببین

تصاویر و صوت

نظرات