
آذر بیگدلی
شمارهٔ ۱۱۷
۱
بیتو چو می در قدح ریزم و شکر به جام
خون بود آن در جگر، زهر شود این به کام
۲
قد چو فرازی به باغ، رخ چو فروزی ز بام
سروی و سرو بلند، ماهی و، ماه تمام!
۳
بر سر کویت مریز، خون مرا کی رواست
کشتن صید حرم، خاصه به بیت الحرام؟!
۴
روز و شب از شوق وی، بر سر راهم که کی؛
قاصد فرخندهپی، آید و آرد پیام
۵
صیدگه عشق راست، خاصیتی کاندرو؛
صید که زیرکتر است، زودتر افتد به دام!
۶
یار چو عمر از برم، رفت شتابان بلی
یار ندارد وفا، عمر ندارد دوام
۷
خنده کنی چون ز لطف، شانه زنی چون به زلف؛
حقهٔ گوهر کجا؟ طبلهٔ عنبر کدام؟!
۸
گر طلبم وصل تو، کشتنیام؛ کز ازل،
خون منت شد حلال، وصل توام شد حرام!
۹
غیر ز شوق وصال، خندهزنان روز و شب
آذر از اندوه هجر، گریهکنان صبح و شام
نظرات