آذر بیگدلی

آذر بیگدلی

شمارهٔ ۱۸۰

۱

روز و شب، از رخ رخشنده ی شاه عجبی

آفتاب عجبی دارم و ماه عجبی

۲

خط چون سبزه اش، از چهره ی چون گل زده سر

از زمین عجبی، رسته گیاه عجبی

۳

دید آن مه گنه بیگنهی از من و، کشت؛

بیگناه عجبی را، بگناه عجبی

۴

چه عجب گرد هم از دست دل و دین؟ که بناز

شوخ چشم عجبی، کرد نگاه عجبی!

۵

دیدم از طرف بناگوشی و، کنج دهنی؛

خط سبز عجبی، خال سیاه عجبی

۶

لقب عاشق و معشوق، گر از من پرسند

من گدای عجبی گویم و شاه عجبی

۷

تنم از اشک گدازد، دلم از آه چو شمع

آذر، اشک عجبی دارم و آه عجبی

تصاویر و صوت

نظرات