
آذر بیگدلی
شمارهٔ ۴۶
۱
حیات جاودان بخشد بعاشق لعل خندانت
بود سرچشمه ی آب بقا چاک زنخدانت
۲
نباشی گر تو شمع تربت ما نیست دلسوزی؛
که افروزد چراغی بر سر خاک شهیدانت!
۳
نمیدانی چرا شد چاک تا دامن گریبانم؟!
مگر روزی بدست چون خودی افتد گریبانت!
۴
از آن هر دم بچاک سینه ی اهل وفا خندی
که تا ریزد نمک بر زخم دلها از نمکدانت
۵
بحشر از کشتن آذر، مکن انکار میترسم
خجل گردی چو بیرون آورد از سینه پیکانت
نظرات