شیخ بهایی

شیخ بهایی

رباعی شمارهٔ ۴

۱

دوش از درم آمد آن مه لاله نقاب

سیرش نه بدیدیم و روان شد به شتاب

۲

گفتم که : دگر کِیَت بخواهم دیدن؟

گفتا که: به وقت سحر، اما در خواب

تصاویر و صوت

کلیات اشعار و آثار فارسی شیخ بهائی - دیوان کامل شیخ بهائی شامل اشعار و آثار فارسی با مقدمهٔ سعید نفیسی ۱۳۶۱ - شیخ بهایی - تصویر ۱۶۸
مجموعه ای از آثار و اشعار شیخ بهایی (فالنامه، گربه و موش، غزلیات، نان و حلوا، شیر و شکر) به ضمیمه زندگینامه مؤلف به کوشش سید محمد صحفی - بهاءالدین محمد بن حسین بن عبدالصمد عاملی (شیخ بهائی) - تصویر ۸۴

نظرات

user_image
هیوا
۱۴۰۰/۰۶/۱۳ - ۰۶:۴۴:۳۰
میشه بیت دوم رو معنا کنید 
user_image
ملیکا رضایی
۱۴۰۰/۰۶/۱۳ - ۰۹:۴۲:۱۷
هیوا عزیز ؛ بیت دوم عاشق به معشوق میگوید که چه زمان تو را دوباره خواهم دید ؟ ومعوشق میگوید هنگام سحر اما در خواب ...  در واقع این شعر عرفانی ست و از عشق به خدای میگوید ؛و وجود کلمه سحر نیز میتواند این را تصدیق کند ؛چرا که اذان صبح هم در این فاصله زمانی خواهد بود ... البته که خدای دیدنی نیست ولی بودند عرفایی که اله ای از سوی خدا دیدند و یا در خوابهاشان پری ای دیدند که آن پری در خواب همان نقش خیال خدا در ذهن عاشق است و البته معشوق هزار شکل دارد و عاشق در سراب او تشنه و سیراب شده و در امواج رخسارهای شکل و بی شکل او غرقه ست ... درود