ملک‌الشعرا بهار

ملک‌الشعرا بهار

شمارهٔ ۱۴۲ - به یکی از دوستان

۱

ای شوکت ای شکسته دل دوستان خویش

بر جان عاشقان مزن از هجر خویش نیش

۲

گر بنگری در آینهٔ قلب خویشتن

بینی به خود ارادت یاران زپیش بیش

۳

اوقات دوستان مکن از زهر عشوه تلخ

قلب فسردگان مکن از نیش غمزه ریش

۴

وصل تو داشت حوزهٔ ارباب ذوق جمع

هجر تو کرد خاطر مجموعشان پریش

۵

گویند از آن لب شکرین تلخ گفته‌ای

تلخی به شکر تو نچسبد به صد سریش

۶

گیرم که مردک هروی خورده شکری

ما و تو آن گرفت نبایستمان به ریش‌

۷

طبع حسود پنجه گشاید به هر دروغ

مرد غریق دست گذارد به هر حشیش

۸

یک شب عیادت من بیمار پیش گیر

نبود گنه عیادت یاران به هیچ کیش

۹

اینجا دلیست خسته و مشتی گل و کتاب

واندر نهاده مجمرهٔ زرد هشت پیش

۱۰

وان شاهد صغیر به آهنگ بم و زبر

با ذکر یا مجیر بود گرم کار خویش

۱۱

سوی دگر ندیم سبکروح تلخ‌وش

بیگانه با مدّلس و با اهل ذوق خویش

۱۲

چنگ و دف و ترانه گرت نیز آرزوست

همراه خود بیار ولی بی سبیل و ریش!

تصاویر و صوت

دیوان اشعار ملک الشعرای بهار (بر اساس نسخه چاپ ۱۳۴۴) - تصویر ۳۵۴

نظرات