ملک‌الشعرا بهار

ملک‌الشعرا بهار

شمارهٔ ۱۸۳ - جوابی به قطعه محمود فرخ

۱

بهار قطعهٔ فرخ شنید و خرم گشت

چو کشت خشک ز ترشیح ابر نیسانی

۲

و یا چو عاشق نومید گشته از دیدار

که یار سر زده ییش آیدش به مهمانی

۳

فسرده بودم و از عمر خویشتن بیزار

که کرد شعر توام روح تازه ارزانی

۴

سخن ز حبس چه گویم که زندگی حبس است

به کشوری که ذلیلند عالی و دانی

۵

درون حبس بسی خوب‌تر گذشت به من

ز اختلاط فرومایگان تهرانی

۶

همه دوروی و سخن‌چین و دزد و بی‌ایمان

عبید اجنبی و خصم جان ایرانی

۷

نه هوش فطری و نی رسم و راه مکتبی

نه حس ملی و نی شیوهٔ مسلمانی

۸

چو کبک کرده سر خود به زیر برف نهان

مگر نبیندشان کس ز فرط نادانی

۹

به‌راستی که وزیر و وکیل جمله خرند

خران بارکش پشت ریش پالانی

۱۰

به حیرتم که چرا در بسیط ری دانا

پیاده می‌رود و خر بدین فراوانی

۱۱

همه ز قدرت شه سوء استفاده کنند

به فاش ساختن کینه‌های پنهانی

۱۲

به زور بازوی شه مغز عاجزان کوبند

زهی فقیرکشی و ضعیف‌رنجانی

۱۳

همیشه در پی آزار اهل مملکت‌اند

گمان برند که این است مملکت‌رانی

۱۴

ز کارهای سیاسی جدا شدم امسال

که بود یکسره طنازی و تن‌آسانی

۱۵

به کار علم و معارف به‌جد شدم مشغول

که هست معرفت و علم قوت انسانی

۱۶

مرا ز مشغلهٔ درس و بحث هیچ نبود

خبر ز قصهٔ شیرازی و صفاهانی

۱۷

پی خوش‌آمد شه ناگهم درافکندند

به محبسی که بود جای سارق و جانی

۱۸

«‌به حسب حال خود این بیت کرده‌ام تضمین

ز قول رودکی آن شاعر خراسانی

۱۹

«‌به حسن صوت چو بلبل مقید قفسم

به جرم حسن چو یوسف اسیر و زندانی‌»

۲۰

هر آن بدی که رسد از زمانه خرسندم

به شکر آن که ندارم عذاب وجدانی

۲۱

ز حال بنده غرض فرخا مشو نگران

که راستکار بود رستگار خود دانی

تصاویر و صوت

دیوان اشعار ملک الشعرای بهار (بر اساس نسخه چاپ ۱۳۴۴) - تصویر ۱۱۲۲

نظرات