مجیرالدین بیلقانی

مجیرالدین بیلقانی

شمارهٔ ۲۴

۱

با دل بسی گفتم که یار از عهد و پیمان بگذرد

فرمان من کن جان مکن کان بت ز فرمان بگذرد

۲

جولان زد اندر کوی او با حلقه گیسوی او

دیدم که مسکین سوی او از مه به جولان بگذرد

۳

جان خواست از من بی بها حالی ز تن کردم جدا

منت پذیرم کاین قضا از من به یک جان بگذرد

۴

هستیم در شادی و غم از وصل و هجران ای صنم

غافل که بعد از یک دودم این وصل و هجران بگذرد

۵

خوش دل ترم تا چون جرس دارم به افغان دسترس

ترسم که از تنگی نفس کارم ز افغان بگذرد

۶

دارم رسیده روز و شب روزی به شب جانی به لب

آسان گرفته ای عجب باشد که آسان بگذرد

۷

دردم فزود آن تنگ‌خو زان زلف و زان روی نکو

آنگه دهد درمان کزو دردم ز درمان بگذرد

۸

گر بر مجیر از روی فن نگذارد او چندین محن

در وصف او ما را سخن زود از خراسان بگذرد

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
علی احمدی
۱۴۰۳/۰۴/۰۶ - ۱۶:۳۳:۴۴
گمان می‌رود که بیت سوم به این گونه درست باشد: جان خواست از من بی‌بها حالی ز تن کردم جدا منت پذیرم کاین قضا از من به یک جان بگذرد   و بیت هفتم نیز بدین گونه ویرایش شود: دردم فزود آن تنگ‌خو زان زلف و زان روی نکو