
مجیرالدین بیلقانی
شمارهٔ ۳
۱
آب آن عارض خرم برخاست
تاب آن طره پر خم برخاست
۲
آنکه بی عشق تو درمانم بود
شاد بنشست و ز ماتم برخاست
۳
وانکه می کرد سر اندر سر غم
پای کوبان ز سر غم برخاست
۴
زخمهایی که زدی بر دل ما
همه بی زحمت مرهم برخاست
۵
آتش سوختگان هم بنشست
دل افتاده ما هم برخاست
۶
تو ندانسته ای ار نه چو مجیر
پاک بازی ز جهان کم برخاست
نظرات