
مجیرالدین بیلقانی
شمارهٔ ۳۷
۱
بلبلان رخت به باغ افگندند
زاغ را بار سفر می بندند
۲
دل لاله به عبیر آلودند
دهن باد به مشگ آگندند
۳
باغ با باد صبا هم سخن است
چه سخن همدم و هم سوگندند؟
۴
صبح و گل خنده زنانند به هم
هر دو بر کار جهان می خندند
۵
سوگوارست بنفشه که هنوز
سوسن و یاسمن اندر بندند
۶
تازه رویند ریاحین الحق
عاقلان جز که چنین نپسندند
۷
تازه رویی به تا چند از غم
چون درین دایره روزی چندند
۸
می شتابند وشاقان چمن
تا به سلطان جهان پیوندند
۹
ارسلان آنکه دل و همت او
بیخ فتنه ز جهان بر کندند
نظرات