
مجیرالدین بیلقانی
شمارهٔ ۵۴
۱
گفتم ای ترک نظر سوی من غمگین کن
رحمتی بر من محنت زده مسکین کن
۲
عشق من بی لب شیرین تو تلخ است چو زهر
به یکی بوسه همه زهر مرا شیرین کن
۳
ای دل من شده از آتش هجران تو گرم
زان لب لعل دل گرم مرا تسکین کن
۴
خنده خوش میزن و مجلس همه در شکر گیر
زلف بفشان و جهان پر گل و پر نسرین کن
۵
گفت من ماهم و همچون تو بود خام طمع
هر که گوید که طمع بر مه و بر پروین کن
۶
گفتم ای ترک مزن بر دل من داغ جفا
ور زنی، مرهم از آن دو لب چون نوشین کن
۷
گفتمش چند کنم در غم تو ناله زار؟
گفت گر وصل منت باید صد چندین کن
۸
گفتم از سیم میانت اثری یابم گفت
یا میانم مطلب یا کمرم زرین کن
۹
ور ندانی که وجوه کمر زر به کجاست؟
مدحت بارگه خسرو خوب آیین کن
۱۰
ارسلان شاه جهانبخش که گوید کرمش
جای خاک دَرَم از تارک علیین کن
نظرات