
مجیرالدین بیلقانی
شمارهٔ ۶
۱
هر دیده که در تو نیک نظر کردست
دل را ز هزار غم خبر کردست
۲
گم شد ز میان دلی که یک ساعت
با هجر تو دست در کم کردست
۳
در خون جگر همی کشد دامن
پایی که به کوی تو گذر کردست
۴
دل بر تو کسی نهد که می دانی
کاسایش جان ز دل بدر کردست
۵
کس پای تو در زمانه چون دارد؟
چون با تو زمانه سر بسر کردست
۶
هر بد که غمت کند روا دارم
دانم که هزار از آن بتر کردست
۷
بر تو نکند مجیر جان افشان
چون بر در شاه دادگر کردست
۸
شه زاده جمال دین عمر کایزد
بنیاد وجودش از هنر کردست
تصاویر و صوت

نظرات