
مجیرالدین بیلقانی
شمارهٔ ۶۶
۱
دریغا قصه دردت چنین مشکل نبایستی
ره درد ترا جز وصل تو منزل نبایستی
۲
اگر چه غرقه شد کشتی به دریای غمت دل را
کنارم هر شبی از دیده چون ساحل نبایستی
۳
مرا بهر رضای تو دلی بایستی انده کش
غلط گفتم که با این غم مرا خود دل نبایستی
۴
چو کردم حاصل عمرم فدای خاک پاک تو
دل سرگشته از وصل تو بی حاصل نبایستی
۵
مجیر خسته در کارت ندیدست از فلک یاری
تو گر زو غافلی شاید فلک غافل نبایستی
نظرات