
مجیرالدین بیلقانی
شمارهٔ ۸۱
۱
خداوند من صارم الدین که طبعت
نشد قابل هیچ زرق و فسوسی
۲
تواضع کنانند در پیش قدرت
چو ایام تندی چو گردون شموسی
۳
به یاد جهان پهلوان ده حدیثم
که هستم ز احسانش رحمت بیوسی
۴
بگویش ز چون من ضعیفی ترا چه؟
چه زحمت فلک را ز آوای کوسی؟
۵
ز من بد نخیزد که شاهی نیاید
ز چتر غرابی و تاج خروسی
۶
من آن گاوم ای شیر دل نیک دانی
که هر جا که باشم بیابم سپوسی
۷
من از خاک پای تو سر بر نتابم
ورم سر ببری به دست محبوسی
۸
دو چیزست از انعام شاهم توقع
نه زرق است در هر دو، نی چاپلوسی
۹
اگر خشم باقی بود پای بندی
و گر عفو ممکن بود دست بوسی
نظرات