
مجیرالدین بیلقانی
شمارهٔ ۴۴
۱
الدیک فی صیاح واللیل فی انهزام
والنور قد تبدی من لجة الظلام
۲
ای همچو دیده در خوروی همچو جان گرامی
چون از غم تو شادم می ده به شادکامی
۳
اسمع فداک روحی فالدیک قال حقا
یا معشر السکاری هبوا من المنام
۴
صبح است و باده حاضر می ده که کم در افتد
وقتی بدین لطیفی کاری بدین تمامی
۵
یا صاحب الاغانی اضرب علی المثانی
شعری کزهر روض فی سیدالکرام
۶
یاد مظفرالدین می خور که نوش بادت
یعنی قزل که پیشش گردون کند غلامی
نظرات