مجیرالدین بیلقانی

مجیرالدین بیلقانی

شمارهٔ ۱۲

۱

در گلشن ایام نسیمی ز وفا نیست

در دیده افلاک نشانی ز حیا نیست

۲

بر خوانچه این سبز فلک خود همه قرصی است

و آن هم ز پی گرسنه چشمان چو ما نیست

۳

آسایش و سیمرغ دو نام است که معنیش

یا هست و در ادراک نمی آید و یا نیست

۴

کمتر بود از یکنفس امید فراغت

گر هست ترا حاصل بالله که مرا نیست

۵

روی دل ازین شاهد بد مهر بگردان

کانجا که جمالست نشانی ز وفا نیست

۶

زین عالم خونخواره دلی خون ز تغابن

دانم که کرا هست ندانم که کرا نیست؟

۷

پایی و سری نیست به زیر فلک دون

گر دست فلک همچو فلک بی سر و پا نیست

۸

کس نوش نکردست ز خمخانه دوران

یک جام صفا کاخر او درد جفا نیست

تصاویر و صوت

نظرات