
مجیرالدین بیلقانی
شمارهٔ ۱۳
۱
مرا زین بیش در عالم غمی نیست
که در شادی و در غم همدمی نیست
۲
دمی خوش بر همه عالم حرام است
که اندر ملک عالم محرمی نیست
۳
یقینم شد که زخم آسمان را
به از یاران همدم مرهمی نیست
۴
چنان بگرفت غم شش گوشه خاک
که گویی در زمانه خرمی نیست
۵
نزاید عیسی راحت درین دور
که زیر دور گردون مریمی نیست
۶
به من بنمای در عالم کسی را
که او را هر دم از گردون غمی نیست
۷
کبود از بهر آن شد جامه چرخ
که آنجا کوست هم بی ماتمی نیست
۸
جهان وحشت سرایی شد به تحقیق
که در وی هیچ چشمی بی نمی نیست
۹
اگر شش گوشه عالم سرایی است
درو بی غصه و غم طارمی نیست
۱۰
و گر کعبه ست هفت اقلیم خاکی
میان او ز راحت زمزمی نیست
۱۱
چه سود ار من سلیمانم به ملکت
چو با من از فراغت خاتمی نیست
تصاویر و صوت

نظرات