مجیرالدین بیلقانی

مجیرالدین بیلقانی

شمارهٔ ۱۹

۱

کس را فلک ز دست حوادث امان نداد

عنقاست داد او که ازو کس نشان نداد

۲

مرغی که بی مراد بر این آشیان نشست

او را جز از مضیق زوال، آشیان نداد

۳

بر شاخ عمر هیچ کسی غنچه ای ندید

کان غنچه را بهار به دست خزان نداد

۴

فرسود عمر خلق بر امید سود او

وین ساده جز به مایه اصلی زیان نداد

۵

برخوان او نواله خوش هست لیکن او

کس را ز خوان، نواله بجز استوان نداد

۶

بس کس که کرد دیده خود خانی از سرشگ

کین نیلگون سپهر مرا ملک خان نداد

۷

گو کیست کز سپهر نمی دید و خون نخورد؟

یا کیست کز زمانه جوی خورد و جان نداد؟

۸

مسکین جهان چگونه دهد جامه ای کزان؟

یک ریشه نقش بند به دست جهان نداد

۹

از صرف روزگار مجوی ای مجیر هان

چیزی که او به هیچ گرانمایه آن نداد

تصاویر و صوت

نظرات