مجیرالدین بیلقانی

مجیرالدین بیلقانی

شمارهٔ ۳

۱

اگر شکایت گویم ز چرخ نیست صواب

و گر عتاب کنم با فلک چه سود عتاب؟

۲

ز جور اوست مرا صد حکایت از هر نوع

ز درد اوست مرا صد شکایت از هر باب

۳

به تیغ قهر میان سپهر باد دو نیم

که دور ساخت مرا از دیار و از احباب

۴

به نور عزم که جویم ز دوستان دوری

ولی چه سود قضا پیش دیده گشت حجاب؟

۵

از آن جهت که ز بنای جنس ماندم دور

مرا به صحبت ناجنس می کنند عذاب

۶

دل معلق پر آتشست در بر من

بدان صفت که قنادیل در بر محراب

۷

اگر زیادت خون خواب آورد پس چیست؟

مرا دو دیده پر خون و نیست در دل خواب

۸

گران چو لنگر بودم کنون سزاوارم

به غوطه خوردن در قعر بحر بی پایاب

۹

چو مرغ زیرک ماندم به هر دو پا در دام

کنون چه سود که بر سوزیم بسان ز باب؟

۱۰

ز من عربده بستد زمانه طبع نشاط

ز من به شعبده بربود روزگار شباب

۱۱

چه جان من چه یکی داله شکسته کتف

چه جان چه یکی خیمه گسسته طناب

تصاویر و صوت

دیوان مجیرالدین بیلقانی به کوشش محمد آبادی - مجیرالدین بیلقانی - تصویر ۴۱۸

نظرات