
مجیرالدین بیلقانی
شمارهٔ ۹
۱
کار عالم سست بنیاد آمدست
آسمان را پیشه بیداد آمدست
۲
هر کجا زیر فلک صاحب دلی است
نیک نیک از غم به فریاد آمدست
۳
ای خوشا آن کس که او را در جهان
یا دمی خوش یا دلی شاد آمدست
۴
حاصل خاک آنچه هست از خشک و تر
چون ببینی جمله بر باد آمدست
۵
در جهان هر کار کان مشکلتر است
از برای آدمیزاد آمدست
۶
بنده آنم که او در عمر خویش
یکدم از بند غم آزاد آمدست
۷
ای بسا غصه که خوردم چون مرا
دوستان رفته با یاد آمدست
۸
از غم فرقت همی گردد خراب
هر دلی کز شادی آباد آمدست
۹
سخت آسانست با زخم فراق
زخمها کز تیغ پولاد آمدست
۱۰
رنج فرقت پژمرد آنرا که او
تازه همچون شاخ شمشاد آمدست
نظرات