
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۱۰۸۸
۱
پیش ارباب حسب ترک نسب باید کرد
پردهٔ دیده و دل فرش ادب باید کرد
۲
کاروانها همه محمل کش یأس است اینجا
ناله را بدرقهٔ سعی طلب باید کرد
۳
باعث گریه درین دشت اگر چیزی نیست
الم بیکسیی هست سبب بایدکرد
۴
گر شود پیش تو منظور نثار نگهی
گوهر جان به هوس تحفهٔ لب باید کرد
۵
جمع بودن به پریشانصفتی آسان نیست
روزها در قدم زلف تو شب باید کرد
۶
زبن توهمکده سامان دگر نتوان یافت
جز دمی چند که ایثار تعب بایدکرد
۷
ترک لذات جهان مفت سلامت شمرید
این شکر قابل آن نیستکه تب بایدکرد
۸
جیبها موج طربگاه حضور دریاست
فکر خود کن گرت اندیشهٔ رب باید کرد
۹
نم آب و کف خاکی بهم آمیخته است
هر چه آید ز تو کاریست عجب باید کرد
۱۰
بیدل این انجمن وهم دگر نتوان یافت
درد هم مفت تماشاست طرب باید کرد
نظرات