بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۱۲۷۵

۱

سپند بزم تو تا بیقرار گردد و نالد

تپیدن از دل من آشکار گردد و نالد

۲

هزارکعبه و لبیک محو شوق‌پرستی

که‌گرد دل چونفس یکدوبارگردد و نالد

۳

چه نغمه‌ها که ندارد ز خود تهی شدن من

به ذوق آنکه نفس نی سوار گردد و نالد

۴

ز ساز جرات عشاق‌گل نکرد نوایی

مگر ضعیفی این قوم تارگردد و نالد

۵

من و تظلم الفت‌ کدام دوست چه دشمن

ستم رسیده به هرکس دچار گردد و نالد

۶

چو طایری که دهد آشیان به غارت آتش

نفس به‌گرد من خاکسارگردد و نالد

۷

به ‌گریه خو مکن ای دید‌‌ه کز چکیدن اشکی

دل شکسته مباد آشکار گردد و نالد

۸

هزار قافله شور جرس به چنگ امید

چه باشد اینهمه یک ناله‌وارگردد و نالد

۹

ز روزگار وفا چشم دارم آن‌همه فرصت

که سخت‌جانی من کوهسارگردد ونالد

۱۰

در آتش افکن وترک ادب مخواه ز بیدل

سپند نیست که بی‌اختیار گردد و نالد

تصاویر و صوت

نظرات