
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۱۲۹
۱
دام یک عالم تعلق گشت حیرانی مرا
عاقبتکرد این در واکرده زندانی مرا
۲
محو شوقم بوی صبح انتظاری بردهام
سردهای حیرت همان در چشم قربانی مرا
۳
جوش زخم سینهام، کیفیت چاک دلم
خرمی مفت تو ای گل گر بخندانی مرا
۴
ای ادب! سازخموشی نیز بیآهنگ نیست
همچو مژگان ساخت موسیقار حیرانی مرا
۵
مدّ عمرم یک قلم چون شمع در وحشت گذشت
آشیان هم برنیاورد از پرافشانی مرا
۶
عجز هم چون سایه اوج اعتباری داشتهست
کرد فرش آستانت سعی پیشانی مرا
۷
پردهٔ ساز جنونم خامشی آهنگ نیست
ناله میگردم به هر رنگی که گردانی مرا
۸
نالهواری سر ز جیب دل برون آوردهام
شعلهٔ شوقم، مباد ای یأس بنشانی مرا
۹
احتیاج خودشناسی جوهر آیینه نیست
من اگر خود را نمیدانم تو میدانی مرا
۱۰
بیدل افسون جنون شد صیقل آیینهام
آب داد آخر به رنگ اشک عریانی مرا
نظرات