بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۱۴۲۰

۱

لمعهٔ مهرش دمی کاینه تابان کند

شرم به چشم جهات سایهٔ مژگان‌ کند

۲

گر به تغافل دهد جلوه عنان نگاه

خانهٔ صد آینه یک مژه ویران کند

۳

حسن عرقناک او محرمی دل نخواست

آتش غیرت کجاست کاین ورق افشان کند

۴

هرزه‌دو مطلبم‌کاش چو موج‌گهر

آبله‌ام‌ یک نفس محرم دامان کند

۵

فو‌ت زمان حضور آینهٔ دل شکست

یأس کنون جای مو ناله پریشان‌کند

۶

در بن دندان شوق حسرت‌کنج لبی‌ست

گر بگزم پشت دست بوسه چراغان‌کند

۷

در برم از نیستی جامهٔ پوشیده‌ای‌ست

تاکی از این‌کسوتم رنگ تو عریان‌کند

۸

شبهه نچیند بساط در ره تسلیم عشق

آب ز عکس غریق آینه پنهان‌کند

۹

با همه واماندگی شوق‌ گر آید بجوش

آبلهٔ پا چو شمع بر مژه توفان ‌کند

۱۰

گر سر مجنون او گردشی آرد به عرض

دشت و در از گردباد رو به گریبان ‌کند

۱۱

عالم تصویر وهم صید فریبم نکرد

کافر آن غمزه را بت چه مسلمان‌ کند

۱۲

بیدل ز آن نرگسم جرات بیداد کو

سرمه ز خاکم مگر بالد و افغان ‌کند

تصاویر و صوت

نظرات