
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۱۵۰۳
۱
ناله میافشاند پر در باغ ما بلبل نبود
عبرتی بر رنگ عشرت خنده میزد گل نبود
۲
سیر این باغم نفس درپیچ وتاب جهد سوخت
موج خشکی داشت جوی آرزو سنبل نبود
۳
وضع ترتیب تعلق غیر دردسر نداشت
خوشه بند دانه ی زنجیر جز غلغل نبود
۴
رنگ حال هیچکس بر هیچکس روشن نشد
رونق این انجمن غیر از چراغگل نبود
۵
زین خمستان هیچکس سرشار معنی برنخواست
جامها بسیار بود اما یکی پر مل نبود
۶
عالمی بر وهم رعنایی بساط ناز چید
موی چینی دستگاه طره و کاکل نبود
۷
پردهها برداشتیم از اعتبارات غرور
در میان خواجه و خر حایلی جز جل نبود
۸
خلق بر خود تهمتی چند از تخیل بستهاند
ورنه سرو آزاد یا قمری اسیر غل نبود
۹
پیکر خاکی جهانی را غریق وهم کرد
از سر آبی که بگذشتیم ما جز پل نبود
۱۰
مستی اوهام بیدل بیدماغم کرد و رفت
فرصتی میزد نفس در شیشهها قلقل نبود
نظرات